- غم دار
- دارندۀ غم، اندوه دار، غمناک
معنی غم دار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حیواناتی که دارای سم باشند زهر دار
دارای پیچ و خم، تاب دار
دارای نم، نمناک، مرطوب
غم بارنده، غم آور، غم انگیز
جای غم، جایگاه غم، کنایه از دنیا
دنباله دار، هر جانوری که دم داشته باشد، دارای دم
ویژگی هر جانوری که دارای سم باشد مانند اسب و استر
آنچه غم بارد غم انگیز
چاه یا نقب یا تونل که هوای آن سنگین باشد و انسان در آن دچار خفگی شود
دارای سم، زهردار، در علم زیست شناسی ویژگی هر جانوری که دارای زهر باشد مانند مار و عقرب
دارنده غم اندوه کش محزون
معشوق
آزاد
دژبان نگاهبان قلعه
قرار گرفته بر درخت، برداشته وبلند شده وبمعنی قبول کننده
فراخ، وسیع
ساقی، پیاله دهنده
گناهکار مجرم
جهان
کلوخ گرفتن
هده دار هوده دار آنکه حق با اوست صاحب حق ذی حق، کسی که چیزی را از راه حق منصرف است مالک حقیقی
کلان، درشت، تناور
کسی که تب دارد
رده دار رسته دار فرمانده
وام دار، قرض دار، مدیون، برای مثال فام داران تو باشند همه شهر درست / نیست گیتی تهی از فام ده و فام گذار (سوزنی - لغتنامه - فام دار)
کسی که غم و اندوه به خود راه بدهد، یار مهربان و دلسوز که در غم و غصۀ شخص شریک باشد، برای مثال پیوند عمر بسته به مویی است هوش دار / غم خوار خویش باش غم روزگار چیست (حافظ - ۱۴۸)
غمناک، اندوهگین، دارای غم و غصه
پرخور، ویژگی کسی که شکم بزرگ دارد
غم آورنده، آنچه غم بیاورد، غم انگیز
آنچه دارای عمق و گودی باشد مانند بشقاب یا ظرف دیگر، آنچه دارای پایه باشد مانند جام و پیاله
داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته، تاغوت، تا، ته، تی، تادار، تادانه، تی گیله، تایله، تاه، دغدغان
داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته، تاغوت، تا، ته، تی، تادار، تادانه، تی گیله، تایله، تاه، دغدغان
زخمی، مجروح، کسی که زخم و جراحتی در بدن دارد
کاهندۀ غم، آنکه یا آنچه از غم و غصۀ شخص بکاهد
آنکه یا آنچه غم را بگدازد و از میان ببرد، غم زدا
جای غم و اندوه، خانۀ غم، غم خانه، غمکده، کنایه از دنیا